EpiCure
Hanooz Hamoonam
؛[قسمت ۱: صادق]؛
آه زندگی آروم، آغوش، بازکن
آی فاحشه آهم، با تو، راز شد
بشکن کسی نیست جمع کنه
بشکن کسی نیست درک کنه
بکن کسی نیست رد کنه
بگذر کسی نیست صبر کنه
از پنجره بیرون به منظره نگاه
این سنگای بی روح با ابرایه سیاه
دردی که پول و کاری که واسه نونه
سختی راهی که واسه تو کوره
تا اینجا من از این شهر دیدم
هر چی بدویی بهت بیشتر میدن
ما هم از اونا که همیشه تو جهشیم
واسه خیلیا سکوی پرشیم
این دنیا چون هر تیکه اش یه شکلی
داره همه جورش رو من دیدم از
گربه هایی که برا تو گرگن
تا سر به خشتکا و گنگ و مبهم
جیز به جز جنسُ جذب کردیم
جرعه جرعه جمعُ جلد کردیم
اوج قله ها رو فتح کردیم
لحظه دیگه نی بدترکیب
کونیاک به دست و روزام یه دستُ
بام بودی یه بار و تخمات شکست چون
مو وزی داف اومدن دماغی صاف تو سرم
دو ور بال رو تنم، بوچلی حال تو شبم
دارم که دارم توام که داری
فرقت اینه که با ما نمیکاری
همه دنبال یه ذره طلان
ولی ترسو از یه ذره بلان
؛[همخوان : آتنا]؛
"من هنـــــــــــــوز همـــــــــــــــونم
تیغه واسه هرچی مغز خرابه زبونم
مـــــــــــــن یه دیــــــــــــــــوونه ام
که دنیام پیره ولی هنوز جـــــــوونم"
هی میگی چرا جدایی ازم
چون خیلی وقته با خدا میپرم
من دل از این دنیا میکنم
نمی دونم دارم خودمو کجا میبرم
یه درخته تو مغزم همش
که روحم برگاشه قلبم تنش
هر کی اومد یه خط انداخت
رو این قلب فرسوده که خسته ام ازش
"من هنـــــــــــــوز همـــــــــــــــونم
تیغه واسه هرچی مغز خرابه زبونم
مـــــــــــــن یه دیــــــــــــــــوونه ام
که دنیام پیره ولی هنوز جـــــــوونم"

؛[قسمت ۲: صادق]؛
دیگه خستم اَ همتون
از لحن گفتنای بله تون
از این آدمای الکی دلخوش
باشه حتما چپتون
از امروز به بعد مهم نیست برام
می خوام بغض شب از این دل درآد
من یه لجن دائم الخمر
یه وزیری که قبل تو شاهُ بردم
تجربه به من ثابت کرده
زندگی برای عاشق مرده
یارو میگه من که خوبی ندیدم
جنس درون خودش هفتاد رنگه
زمان واسه کسی مسئله ست
که فرصتا از تویه چشم مسخره ست
پاشو درست کن اول خودتو
بعد بگو تو این شهر پر حرمله است
آک مغزتو نذار
فاک دستتو نیار
تو لاک
کله امه الان
چقد بگم مستم و خراب
این فصل آغوشمه
این مرد آرومتره
از اینکه کسی بخواد تردش کنه
چون می خواد طبیعتُ ارزش کنه
گهگدار وقتی تک و تنهایی
همه چی داریو لب پرتگاهی
اون موقع خدا نزدیکتره
کف ترازو سنگینتره
حرف همه رو غرض میگیری
این شهر کوفتی رو یه قفس میبینی
تویی، قلبت و ضربان تند
تونل، تاریک و نفسای کند