Mohsen Namjoo
Biyaid
بیایید، بیایید، بیایید که گلزار دمیده است
بیایید، بیایید، بیایید که دلدار رسیده است

همه شهر بشورید، چو آوازه درافتاد
که دیوانه دگربار، ز زنجیر رهیده است

بر آن زشت بخندید، که او ناز نماید
بر آن یار بگریید، که از یار بریده است

بکوبید دهل ها، دگر هیچ مگویید
چه جای دل و عقلست، که جان نیز رمیده است

بیارید به یک بار، همه جان و جهان را
به خورشید سپارید، که خوش تیغ کشیده است

همه شهر بشورید، چو آوازه درافتاد
که دیوانه دگربار ز، زنجیر رهیده است

بر آن زشت بخندید، که او ناز نماید
بر آن یار بگریید، که از یار بریده است

بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید، در این عشق بمیرید
در این عشق، چو مردید، همه روح پذیرید، همه روح پذیرید

بمیرید، بمیرید، از این مرگ مترسید، از این مرگ مترسید
از این خاک برآیید، سماوات بگیرید، سماوات بگیرید

بمیرید، بمیرید، در این عشق بمیرید، در این عشق بمیرید
در این عشق، چو مردید، همه روح پذیرید، همه روح پذیرید

بمیرید، بمیرید، از این ابر برآیید، از این ابر برآیید
بیایید، بیایید، بیایید که گلزار دمیده است

بیایید، بیایید، بیایید که دلدار رسیده است
همه شهر بشورید، چو آوازه درافتاد

که دیوانه دگربار ز، زنجیر رهیده است
بر آن زشت بخندید، که او ناز نماید

بر آن یار بگریید، که از یار بریده است
همه شهر، بشورید، چو آوازه درافتاد

که دیوانه دگربار، ز زنجیر رهیده است
بر آن زشت بخندید، که او ناز نماید

بر آن یار بگریید، که از یار بریده است