Mohsen Namjoo
Guardane las Vacas, Pt. I
تقدیم به عبدی
یه روزی مرغ توهم تخم طلا میذاره
تخم طلا رو میفروشی باهاش یه زندگی میخری
هنوزم یه جایی هست آسمونش آبی باشه
دریاهاش سبز سبز
آدماش سبز سبز
یه روزی مرغ توهم نوکشو رژ لب میزنه
ماتیکو میبری میبوسی باهاش یه زندگی میکن
هنوزم آدمی هست رژ لبش مشکی باشه
رنگ قضیه کاکائو , طعم قضیه کاکائو
یه روز توهم مثل مرغت تخم دو زرده میزاری
خودتو واسش ضبح میکنی , دلتو واش نصف میکنی
هنوزم سرابی هست که وقتی میرسی آب باشه
با یه لذت واقعی ، حال از ته دل و واقعی
یه روزی همه‌ی مرغا دلو جگرو به سیخ می‌کشن
دلو جگرو لا نون میزاری , نارنجو ریحون میزاری
هنوزم یه حرفی هست تا دل آدمو بلرزونه
چشات پر از اشک شوق , گونه‌هات خیس از اشک شوق
یه روزی مرغ وجودت پراشو قیچی می‌کنه
پرا رو میریزی تو بالشت , آروم میگیری رو بالشت
هنوزم روی زمین یه بهونه‌ای پیدا میشه
گریه‌هات همه واسه اون , خنده‌هات همه واسه اون