Mohsen Namjoo
Sareban
ای ساربان
ای کاروان
لیلای من کجا می‌بری
بـا بـردن لیلای مـن، جان و دل مـرا می‌بری
ای ساربان کجا می‌روی
لیلای من چرا می‌بری
ای ساربان کجا می‌روی
لیلای من چرا می‌بری

در بستـن پیمـان مـا، تنهــا گـواه مــا شــد خـــدا
تا این جهان بر پا بُـوَد، این عشق ما بمانـد به جا
ای ساربان کجا می‌روی
لیلای من چرا می‌بری
ای ساربان کجا می‌روی
لیلای من چرا می‌بری

تمامی دینم به دنیای فانـی، شراره‌ی عشقی که شد زندگانی
به یاد یاری، خوشا قطره اشکی، ز سوز عشقی، خوشا زندگانی
همیشه خدایا، محبت دلها، بـه دلهـا بماند، بسان دل ما
که لیلی و مجنون، فسانه شود
حکایت ما، جاودانه شود

تــو اکنــون ز عشقـم گـریزانی
غمــم را ز چشمــم نمــی‌خـوانی
از این غم چه حالم نمی‌دانی

پس از تو نمـودم بـرای خـدا، تـو مـرگ دلـم را ببیـن و برو
چو طوفان سختی ز شاخه غم، گل هستی ام را بچین و برو

که هستم من آن تک درختی، که در پای طوفان نشسته
همـه شـاخـه هـای وجـودش، ز خشـم طبیـعـت شکسته

ای ساربان
ای کاروان
لیلای من کجا می‌بری
بـا بـردن لیلای مـن، جان و دل مـرا می‌بری
ای ساربان کجا می‌روی
لیلای من چرا می‌بری
ای ساربان کجا می‌روی
لیلای من چرا می‌بری