Bahram
Khoob
؛[قسمت ۱]؛
حاصل آخرین درگیری قلب و مغز من یه اشتباه خوب بود
من تو این جنگ رشد کردم
جنگی که واسه من انگیزه شروع بود
زیر دستم یه مشت شعر نثرگونه بود
بالای سرم ترک‌های سقف خونه بود
من از نوع نگاهم حرف زدم با تو
بقیه‌ش مهارت بازی با حروف بود
من حرفام‌ و زندگی کردم
زندگیم‌ و نوشتم
انقدر عجیبه فقط بهش می‌خندم
من یه دنیا می‌سازم
واسه دیدنش چشات‌ و می‌بندم
چشام‌ و می بندم
چشام‌ و می‌بندم فقط پاک باش
خالص، ناب
بزرگ مثل فکرات قبل خواب
قلمت می‌چرخه اگه سفید باشی و صاف
این آغاز ماجرا بود
آغاز ماجرامون
اونا رو پولاشون بهم نزدیک کرد
ما رو باورامون
من از بدو وجودم تنها چیزی که فهمیدم این صدا بود:
من احساسم‌ و بی‌مرز
تو اشکات انعکاسم‌ و دیدم
من‌ و اشتباه کن
من بوی خوب کودکیت‌ و میدم
و من اشتباه کردم
اشتباه کردم
یه اشتباه خوب
شروع رشد ما همین‌جاست
یه درگیری تو عمق فکرامون