Ali Sorena
Goriz az Markaz
{آلبوم گوزن | متن آهنگ «گریز از مرکز» از علی سورنا}

{بخش اول}
آغاز قصه‌ی تلخ
این بیماری همیشه مثل یه صحنه
توی صورتمه
این که زندگی جنگه و
بگیر به چنگ اگه جایی رو می‌خوای
قدرت اگه فردایی رو می‌خوای
قصه‌ی درد مشترک تموم ترک‌های جامعه
واسه نگاهی که انقدر کدر و تلخه
یه لحظه بکن مجسم این جنگ رو
موفقیت یعنی قلبت رو کم کن
می‌شکنیم تا راه هست مریضیم
پیش یعنی بالا، پس یعنی زیر نقطه
زندگی تو شعبده‌بازی قدرت
آواز نداره زبون لکنت
بیا پیک بزنیم با جرئت
هنوز باهات دارم صحبت
چند سالی هست که با غم می‌خونم
اونا که منو دنبال کردن می‌دونن
روزای کمی بود که رنگی بودم
زخمی شدم وقتی جنگ پیش اومد
چقدر انسانی بود
از هر شکل یا هرچی تنت داری
یا کفشت؛ برسه تو دستت حقت
حتی وقتی میگن نمی‌تونه شهرستانی
رپ کردم واسه هدف بهترم
درجه یک امروز درجه یک‌ترم
این واسه اونا که نسخ شعرمن
ادبیات بی‌ادب شعر بلد
همه گنده‌هاتون هول سحرم شدن
وقتی کوبیدم قلم زنده‌امو تو هیپ‌هاپ
زمان گفت میرم؛ منم فقط نوشتم
{همخوان}
هنو خونه‌ام؛ تو کوله‌ام
هنو کلی قدم تو کوله‌ام
هنو دستای قطع تو کوله‌ام
هنو موی بلند تو کوله‌ام
من مسافر زندگی‌ام اما
هنو مُردن تو کوله‌ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد

{بخش دوم}
رشد کردم ولی فهمیدم
باید یا خودکشی بکنم یا کشته بشم
واسه امثال من یا جنگه یا مرگ
اینو زد تو صورتم رخ گشنه‌ی شهرم
یه زمینی که پوست نداره
زخم خونواده‌ی شب که روز نداره
دیدم وطن‌تون نفوذ نداره
تو سر کسی که اتاقشو دوست نداره
زخم ریزش آغاز جهش
یعنی گریز از مرکز و ناز مکش
همه می‌شیم پاره تهش
بین دو کش آواره تهش
دیگه آینه حسابی می‌بینه تنهام
فکر کردم به جون خونه می‌شینه حرفام
اما کشیده شدم به سمت جلو
تا که بفهمم چی میگن ترسام
گفتم هدفتو نطفه‌اش رو بذار
یا که واسه خونه‌اتون قدرت رو بخواه
شوخی نکن با خودت خسته شدی دیگه
یه کلام نمی‌تونم نقطه‌شو بذار
یه طرف ساحل و سوختگی بود
که پر شیرجه‌ی نزده و کوفتگی بود
یه طرف یه دریای بزرگ که چشم توی چشمم دوخته
می‌دوختم چشم
ساحل رو زدم تو سینه‌ام
خسارت دریا رو دادم بره
موندم روی جفت پاهام
این دومی رو هم محاله یادم بره
اشک ریختم رو خاک روحم
دیدم حالم گله
همون خونه‌ای که یه روزی بود انتخابم
...امروز فقط توش یه رباتم ولش
{همخوان}
هنو خونه‌ام؛ تو کوله‌ام
هنو کلی قدم تو کوله‌ام
هنو دستای قطع تو کوله‌ام
هنو موی بلند تو کوله‌ام
من مسافر زندگی‌ام اما
هنو مُردن تو کوله‌ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد

{بخش سوم}
منو خونه جور شدیم هر جور شده
رفتم تو خودم اونم رفت تو خودش
کسی که پل بشه میون شکاف
یعنی باید بگذره از رو خودش
مبارزه واژه‌ی من بود اصلا
نمی‌رفت بیرون هیچ‌جور از تو سرم
من زندگی‌ام بیش‌تر از هیکلمه
والا خالشو می‌کوبیدم رو تنم
دیدم ذهنم تو اتاق ایستاده
که همه دیوارا غیر قاب هیچ‌کاره‌ان
من اون کوچه رو ترک می‌کنم اما
اون کوچه هنوز سر جاش ایستاده
معنا نمیده سکونت ولی تو جهان نمیشه دروغ کرد
اگه زمان بگیره عفونت از مکان نمی‌شه عبور کرد
ما هردو می‌گیم زخم از ته دل
اما فرق داره من زیر ضربدره اسمم
تو انگشت رفت زیر پاشنه‌ی کفشت
من آدم افتاد تو دفتر شعرم
هنوز رخ بی‌نقاب تو حجاب نمیره لختیه باد
شعر من همین افتادناست
مهم نی چی دنیای تخمی بخواد
من دیوار بلند پشت خونه که می‌گرفت جلو نور آزاد رو ندیدم
رل سایه‌ها آزارم داد کارگردان این تئاتر رو ندیدم
موی رهای آزادی رو قیچی قدرت گرفت از من و ما
به غیر اشک‌های درخت؛ تصویر باد رو ندیدم
{همخوان}
هنو خونه‌ام؛ تو کوله‌ام
هنو کلی قدم تو کوله‌ام
هنو دستای قطع تو کوله‌ام
هنو موی بلند تو کوله‌ام
من مسافر زندگی‌ام اما
هنو مُردن تو کوله‌ام
ولی باید زندگی کرد
ولی باید زندگی کرد