Ali Sorena
Mehr
بیا پیشم تا شروعی تازه
اگه نمیخوای كه راه بازه
من مرگو دیدم با چشمام
الان كه اینجائم یه دلیلی داشته
خدا خواسته پس حكمتی داشته
من تو جنگم با خودم تو هرسازه
كار من یه داستانه خاصه
یه طرح كه میچینمش رو تن این پازل
جای اینا یه راه بساز برو جلو
تا بتونی بشونی رو دفترت صلحو
قسم به ایمانو باورای قدیمی
این دنیا كه هست هیچ خیری ازش ندیدیم
من كه سوختم و هیچیم پیشم نیس
ولی شكر باز گاهی پیش هم میخندیم
میسازیم تصویری از سرنوشت میهن
به امید حق شاید كنیم پیشرفت
این بهشت واسم جهنم شد یه آن اصلا
فكرشو نمیكردم اینطوری شه قضاوت شم
مأمورا دورو برم تحت نظر حالم خراب
كسیم نبود باشه پیشم پلوم بودم تنها
خیابونا همدمم خلاف كردم صد جهت
منم مث خیلیا بودم هم قدم
دوییدم صاف كردم كل جاده منطقمو
جلوم باز شد تا ببینم مقصدمو
راه رفتم سنگ زدن باز رفتم چنگ زدن
از اینا ندیدیم چیزی جز ننگ زدن
خلاصه سكوت شد آخرین سنگرم
پرواز یه فرض واسه ی هر نفر
عدالت خاك شد تو هرجای دنیا اینا حقیقت نیست افسانه رویا
چرا كه درگیر یه فضای مسموم گیر كردیم
چاره ای نیس مجبوریم
حقیقت از توعه حرف حق ازمن
نیاز به فكر داری در نرو از ترس
زیر خاكستر دل شدیم خزون
از مهر مادر تا حس دیگرون
امون از دست این روزگار امون
شاید دید ما به این دنیا بد بود
كه الان اینجا با این همه كمبود
دردای دل من دردای هر روز
امید آزادی داریم ولیكن حرفیم
از این خیال به خیال بعدی
زیر ظلمت ستم غرقیمو
لب تیغ توی چار راه تردید
زخم خوردیم ما بچه های امروز تقویم گذشت روزایی كه زشت بود
تهش این شد كه أشك بریزیم حیرون
به هرم این آتیش بگیم بدرود
بعد رهایی بعد شكست
نباید وایساد نباید نشست
منم كه خانوادم جدا شدن از هم
اولش خودم موندمو كوله باری از غم
چرا كه آسیب زدم به خودمو باختم اما بازم كافی نبود مسیری كه ساختم
بیایم بدیم روحمونو جلا
با هم دیگه كنار بیایم سوای ماجرا
همینه میرن میان آدمای جدید
با طرز فكرای متفاوت همین
باید به هم دیگه یاد بدیم همین
اینو پله بكنیم تا نخوریم زمین
میدونم خیلی كلافه ای تكرار
سنگین كردتت خسته ای انگار
ولی قدر لحظات بشمار
به خودت فك كن خودتو بشناس