Ali Sorena
Gheseye Man
[متن آهنگ "قصه‌ی من" از علی سورنا]

؛[قسمت یک]؛
قصه‌ی من، قصه‌ی شب
فریاد درون، حس یه درد
قصه‌ی من مثل یه مَرده
که ساقی مَردم و تشنه‌ی شهره
قصه‌ی من پرواز بود
اما فشاری رو زیریم نبود
قصه‌ام مثِ فرهاد بود
اما هیچ‌کجاش شیرین نبود
قصه‌ی من جرأتم بود
که دلیل محکم قدرتم شد
قصه‌ی من باختنم بود
که دلیل محکم بُردنم شد
قصه‌ی من عین فیلم بود
که دلیل داشتن دشمنم شد
قصه‌ی من خود زندگیم بود
که دلیل محكم مُردنم شد
قصه‌ی من کامل شده
یه عاقل که جاهل شده
چِک من به دنیا باطل شده
هیچ شرخری نمی‌تونه پاسش کنه
یه مَرد که تلخی رو یادگار داشت
زندگیشو گذاشت پای چارراه
رفاقتی بود که جای کار داشت
آره این‌جاس جای کارداش
قصه‌ی من حرفای منه
مهم نی آخر و عاقبتش
چیزی که الانه ماله منه
پس اول و آخر عاقبتش
قصه‌ی من بی‌فردایی بود
خون و اشک و بی‌پروایی بود
بدنی بود که تو گرما می‌سوخت
قصه‌ی من خود تنهایی بود
شره تو دنیای آروم من
افکار منن قانون من
افكار تو اگه قانون بشن
قصه‌ی من میشه قانون‌شکن
نمی‌تونن با من بازی کنن
واسم محکمه‌سازی کنن
مجرم منم، جُرمم صداس
زندان اتاقم قاضی خودم
قصه‌ی من تاریکی بود
که دلیل محکم دیدنم شد
قصه‌ی من خاموشی بود
که دلیل محکم شیونم شد
قصه‌ام شیرینیه شباس
که دلیل الکل داشتنم شد
قصه‌ی من سردیه هواس
که دلیل محکم کندن کاپشنم شد
قصه‌ی من جار زدن بود
تو صورت هنجار زدن بود
دستی زیر پَر و بالم نبود
با دست خالی باد زدن بود
قصه‌ی من تیغ و خنجر
مرد تنهای پیر شبگرد
حرف پناهی با سیگار من
آزادی بعد تیر و بهمن
دنیا این دهن پارمو ديد
اين انگشت اشارمو دید
این عصیان تو کارمو دید
خودشو فیلم کرد یا منو فیلم؟
سکانس اول لبخند
سکانس بعد نالمو دید
سکانس بعد جون كندم
سکانس بعد بالمو چید
سکانس بعد جای خلوت
دفتر و کتاب و ساعت و کیف
سکانس بعد توی شلوغی
جنگ بین آدم و دیو
سکانس بعد مادر و جیغ
چون بلاخره تن پارمو دید
رسیدی به آخر فیلم
سکانس آخر، شاهرگ و تیغ
؛[پایانی]؛
ما به گریه‌ی بی‌کسان نمی‌خندیدم
در غیر حضور جنگ نمی‌جنگیدیم
ما گر ز سر بُریده می‌ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی‌رقصیدیم