Reza Pishro
Aghaz Injast
؛[مقدمه]؛
مردان بزرگ، پادشاهان
هیچکس بالاتر از خدای مطلق نیست

؛[قسمت اول]؛
نه سفید، نه پوسته سیاه
نپاشین نون تو ایران
گداها نمیمیرن
در میارن پول تو بیلیارد
نیزه ها رو میشکونیم
قصه ها رو میخونیم
حسه خاصو می دونیم
واسه تکراره پیروزی
خسته از نامجویی و لقمه های گنده ی پولی
منتها عقده اینجوری
نمیاد بیرون تا روزی که نسوزی
پس بزار بهت بگم از هدف
از قصد و قرض از همو اول از خطر
قسم که روزی روزگاری
یه کوه جلوم بود پاییز
هرکی جلو اومد و
بعد اون دود شد افتاد پایین
یه مدت تو شیکم نهنگ محک زدم فلکو
ورق زدم از اول و ترک زدم قبل از تو
ما بارونو شنا دیدیم و عکسه مجله ایم
هنوز ندیدیمو راجع به قلبه تو نظر میدیم
قانونو شکل میدیم مثل عطر رو بدنتیم
شاید تو به نجابته اسبه اون مزرعه ای
بوی خوش میگیره از حرفای من بدنه تو
برو قطب جنوب به سرمای بد غلبه کن
مرحله دو پرنده باش با باله کبوترها
و بشین ببین آزادانه هنوز جهان
میچرخه، میچرخه، میچرخه، این همه
این جنگ و غمو از ریشه میکنه بله
خداوند کنارمه مداما
یه عالمه رویا تر
بهم میده ما رو قصر
ما رو قصر
؛[همخوان]؛
مرگ سراغه ما میاد
ما میخوایم، ما میخوایم
برگردیم باز اینجا
نمیدونیم آغاز اینجاست
مرگ سراغه ما میاد
ما میخوایم، ما میخوایم
برگردیم باز اینجا
نمیدونیم آغاز اینجاست

؛[قسمت دوم]؛
میشی شاد با نسیمه باد تو امریکا
بهت حال میده یه چایی داغ تو دلیجان
تحت تاثیر دنیای واقعی تری
واسه مردم عادی اگه تو شاه بشی بدی
چرا نشستی یه گوشه ای چاله میکنی ؟
هان؟ ما به فکر تعبیر یه خواب دیگریم
تو با خودت قور میزنی تو دامه میهنی
ما به این طریق بهت میگیم که پا نمیزنی
از چیزایی حقه خودته ساده میگذری
میشی سایه بی دلیل و
دنبال راه دیگری
من به نفس تو طبیعت میگم حقیقت
اما تو نمیخای تو طویلتم کسی شب
دنبال دریچه باش نباید ندی صدا
دنباله غریبه هاشو خدای غریزه ها نگاه
قلاده ی سگی تو گردنه کسی نیست
فقط کمی ترسیدین از داستانهای قدیمی
ما همینیم
؛[همخوان]؛
مرگ سراغه ما میاد
ما میخوایم، ما میخوایم
برگردیم باز اینجا
نمیدونیم آغاز اینجاست
مرگ سراغه ما میاد
ما میخوایم، ما میخوایم
برگردیم باز اینجا
نمیدونیم آغاز اینجاست

؛[قسمت سوم]؛
بعید میدونم اونا تو چادرهاشونم راه بدن
مهمونا شونو رو به ماجراشون تا ببند
تا قیامت فاجعست تو حافظت
تا برم و تاب بدم
ن جاذبه رو واردم
از الکل تا پرت و پلا
از اتم تا قصر و طلا
زندگی میکنید دور از مردم
با ترس و فرار
شب میریم خرید بیرون
میگیم کی بود همین دیروز
با امروز باشی کی میگه
نمیشی کسی پیروز
یه روز خونه ت پراز اشیای تزئینی بود
هرچی که دلت میخواست
بی تاب میخریدی زود
اما صبح صحر اومد و ورقا برگشت
احمقا همشون طرفداره ضربان قلبن
حتما از تله در بری تازه روبرو میشی
واس از بین بردنه زخمت باید پول زور بدی
ماشین حساب میخای چیکار
تویی که تو روزنامه میگردی اعدامیا کیان
یه اخطاری دادیم باز
؛[همخوان]؛
مرگ سراغه ما میاد
ما میخوایم، ما میخوایم
برگردیم باز اینجا
نمیدونیم آغاز اینجاست
مرگ سراغه ما میاد
ما میخوایم، ما میخوایم
برگردیم باز اینجا
نمیدونیم آغاز اینجاست