Reza Pishro
Jaraghe
[آغازین]
باید باز بشه مغز باید باز بشه مغز باید باز بشه مغز
باید باز بشه مغز باید باز بشه مغز باید باز بشه مغز

[همخوان]
محکم و استوار کوه، قدرت و پشتکار اووو
نمی‌رسی بهش با حسودی، پَ نزن به دلت صابون
عوضش می‌شی نابود، با نفست که می‌سازه یه بازوکا
قلبت می‌شه جای گاباروت تا جرقه ، جرقه

[قسمت اول :علی اوج]
هنرمند واقعی یعنی تحلیل‌گر با سواد
همونی که خبر داره از وضیعت آدما و اجتماع بیرونش
نمی‌گذره بیهوده زمانش می‌‌ذاره وسط در حد توانش
مراقبه بعدم مطالعه اون مبارزه ولی محافظه
حتی یاد می‌‌گیره از مخالفش اهل مناظره
اول منتقد به خودو بعد منتقد به مقابله
معتقده مسافر ایده اش جاویدانه
معتقده مقابل این اصل کاری داره وظیفه شناسه
مسولیت پذیر آرمان گرا، اهل رسالت پاداش ورا
می‌‌سازه از محدودیت حریف واسه شکستن مرزای پر خشونت
اونا که قاشق به پیشونی با مهر دروغن
ولی عاشق گلوله ان می‌گن اهل اصولن
می‌گن بخشنده ان ولی هستن اهل کدورت
فاز لاتی دارن و ولی از تو سوسولن
اونا که بیشتر بی ادبن بی شک بی هدفن
بیشتر بی فرهنگن بی شک بی جنمن
می‌گن بی کلکن ولی اینا خود کلکن
دروغ می‌گن اونا کثافتو پشت قلمن
که تو ذهنای کثیفشون نقش بسته
بی‌اندیشه بیمار مغز بسته
[همخوان]
محکم و استوار کوه، قدرت و پشتکار اووو
نمی‌رسی بهش با حسودی پَ نزن به دلت صابون
عوضش می‌شی نابود با نفست که می‌سازه یه بازوکا
قلبت می‌شه جای گاباروت تا جرقه ، جرقه

[قسمت دوم : امید قدر]
اگه دیدی ازم احترام
ارزش‌هایی که بهت دادم
لبخندی که همیشه زندس رو چهرم با عشق
امید خواسته باهات بشه کامل و
خارش پاچه‌هات نیستش باعث
امید مث تو یه انسانه
چه لای پِهِن باشه
چه توی پنت هاوسش (PentHouse)
نقطه ی رو به روی شیطانه
بزدل و کُس شر خون میخانه ها نی
جا نی برا خوبی باز
ولی سوزن تو انبار کاهیم
راهیو باز می‌کنم که با شادی زیست کنی
با خوشحالی دار فانیو بگی وداع
اگه یکی نگاه به این کنه که
حل تو هستی یهو یکی بشه، ثِروتمنده
ریتم خط فکری ، می‌‌ده خدا رو حس می‌کنه تو نیم متری
شهر دورت ساختموناست
خدا واست توی آسموناست
می‌شنوه صداتو از لای دودا
می‌شکنه سکوتو تو روحت میاد
تو چهارمین چرخه‌ی چرخ
می‌زنه و پاک می‌شه تازه سبز یه ذره
شکتو خفه کن چون شک یه طور ترسه
کلید گمشده‌ی توی دستت
[همخوان]
محکم و استوار کوه، قدرت و پشتکار اووو
نمی‌رسی بهش با حسودی پَ نزن به دلت صابون
عوضش می‌شی نابود با نفست که می‌سازه یه بازوکا
قلبت می‌شه جای گاباروت تا جرقه ، جرقه

[قسمت سوم : رضا پیشرو]
حرفایی که اینجا می‌گن هیچ جا نمی‌گن
آدم حسابشون می‌کنی تو قیافه می‌رن
واسه صبر به هرکدومشون پیاله می‌دم
حال می‌کنم با اونایی که سیاه سفیدن
کم دیالوگ می‌گن سختیارو دیدن
چربیا رو چیدم تو شهر بودن و
تهدید ها رو دیدم مرد میان و می‌رن
زخمیا رو می‌بندن و بیدارا شیرن
تو یه چیزایی بی‌رحم
پیاده می‌شن پیاده می‌رن
زیاد نویسن بیمارنو بیمار نمی‌شن
رو لبه‌ی تیغ میانه می‌رن
عادت دارم به هیپ هاپ لعنتی همیشه دیوانه دیدن
صورتامون اَ پولاد و سیمان پسر
بیداره ستم دیوانه بشم
تیک های چِشمم
همینجوری داره تَ تَق می بارزه برق
به خونه‌ی مرگ ستا‌ره‌ی جنگ منم
ادامه‌ی ترس اراده ی عدل
اصلیا در میان فِیک از آب
فرعیام هی یک کلاغ چهل کلاغ
دل طلا می‌زنم پِیک برات
بعدهم ذکر بلندی که می‌شه دل کباب
یارو نمی‌کنه ول الان
چهره‌ها نگران دلبران
دوباره بهت می‌زنه مهربون فردا همونه
پس فردا عن همونه
همیشه فکر سکس و تِر می‌زنه عن درونش (اندرونش)
سن شصت ولی دل بد جوونه
فن همونه خر هنوز در تنوره
عرض تمومه، عرض تمومه، حرفم اونه
حرف تمومه داداش تموم
ساخته ی قدر